سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به عبد اللّه پسر عباس در باره نظرى که داده بود و امام موافق آن نبود فرمود : ] تو راست که به من نظر دهى و اگر نپذیرفتم از من اطاعت کنى . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :46
بازدید دیروز :1
کل بازدید :45041
تعداد کل یاداشته ها : 46
103/9/8
1:26 ع

پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى‌داد.
از او پرسید: آیا سردت نیست؟ 
نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. 
پادشاه گفت:....

من الان داخل قصر مى‌روم و مى‌گویم یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده‌اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود:
اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مى‌کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد!


  

هدایت به بالا

کد هدایت به بالا